آیدا: چهل و دو سال داشت و در خیلی از زمینه‌ها از استعداد شگرفی برخوردار بود، اما زمین‌گیر شده بود، به این دلیل که نگرانی‌ها و ترس‌های زیادی تجربه می‌کرد. اگرچه برای کاهش اضطرابش داروی آرام‌بخش استفاده می‌کرد، اما در تله‌ی زندگی آسیب‌پذیری گرفتار شده بود.

در واقع آیدا اصلاً زندگی نمی‌کرد. او دست از پا خطا نمی‌کرد چون به شدّت از همه چیز می‌ترسید. زندگی او مملو از نگرانی‌های پرخطر بود. او ترجیح می‌داد برای حفظ امنیت خود از خانه بیرون نیاید.

آیدا: هر چند می‌دانم کارهای زیادی دارم که انجام بدهم، با این که می‌دانم از دیدن دوستان، رفتن به تئاتر و رستوران لذّت می‌برم، اما انجام این کارهای عادی برای من خیلی سخت و دشوار است. من هیچ گونه سرگرمی و تفریحی ندارم. اکثراً نگرانم که مبادا برای من اتفاقات ناگواری پیش بیاید.

آیدا خیلی نگران بود. نگران بود که مبادا تصادف کند، پل‌ها فرو بریزند، اموالش یده شود، به بیماری ایدز مبتلا گردد و بی‌پول و مفلس شود. با این همه نگرانی، پس زیاد هم نباید تعجب‌انگیز باشد که از خانه بیرون رفتن برایش لذّت‌بخش باشد (برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به فصل یازدهم مراجعه کنید).

همسر ایدا از دست او خیلی عصبانی بود. همسرش می‌خواست به دنبال کارهای شخصی و خانوادگی برود، اما آیدا به او وابسته بود و می‌ترسید که اگر تنها بماند اتفاق بدی برایش رخ خواهد داد. بنابر این همسرش از انجام خیلی از کارها محروم شده بود. آیدا به دلیل ترس افراطی‌اش نمی‌گذاشت همسرش کارهای اداری، شخصی و خانوادگی را انجام دهد.

والدین آیدا در جنگ جهانی دوم، مصیبت‌های جانگدازی را پشت سر گذاشته بودند و به دلیل ترس‌های زیادی که داشتند آیدا را زیر چتر حمایت بیمارگونه خود گرفته بودند. آنها نمی‌گذاشتند آب در دل آیدا تکان بخورد و همواره او را از خطرات احتمالی (اما غیرممکن) آگاه می‌کردند و به او هشدار می‌دادند که مواظب سلامتی و رفاه خودش باشد. اگرچه این احتمال برای هر کسی وجود دارد که سرما بخورد، در آب غرق شود، در مترو گیر بیفتد یا اتومبیلش دچار آتش‌سوزی شود، اما والدین آیدا می‌خواستند با هشداردهی به فرزندشان، اطمینان خاطر کامل کسب کنند که برای او اتفاق ناگواری رخ نخواهد داد. به دلیل همین هشداردهی‌های والدین، زیاد هم تعجب‌برانگیز نیست که اضطراب دست از سر آیدا برنمی‌داشت. سعی کردیم به او اطمینان بدهیم که دنیا جای امن و سالمی است، اما علی‌رغم این که همه چیز در زندگی آیدا رو به راه بود، اضطراب امانش را بریده بود.


روانشناسی آیدا ,زندگی ,خیلی ,انجام ,کارهای ,دلیل ,زندگی آیدا ,والدین آیدا ,خانه بیرون ,ترس‌های زیادی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تنهااایی شب کربلا کسب درآمد اینترنتی | بیت کوین دارک تیوب | مرجع دانلود فیلم سریال کلیپ و آهنگ ورزش فروشگاه fbiswat بسم الله الرحمن الرحیم (صالحین) دنیای موبایل و اندروید